آقا پوریا دلربای ماآقا پوریا دلربای ما، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

آقا پوریا ღ جوانـــمرد کوچــــک

حال وهوای عید بهار زندگیم

به افتخار قدوم سبزت تمامی گل ها و درختان بهاری شده اند و در آستانه فرارسیدن سال نو پسرم نوید بخش روزهای پر از شادی و سرسبزی است هر چندکه چند ماه پیش ،مهر ماه91 خبر خوش آمدنش زندگیمان را بهاری کرد و با آمدنش تمام گل های باغچه دلمان شکوفه زدند و غنچه های قرمز عشقمان به طراوت حضورش سرسبز و بهاری شدند. امروزعزیز من 20هفته و3 روزه است  ولی در حال حاظر براش خیلی زوده که خانه تکانی کنه   چون چهار ماه دیگه فرصت داره تا به دنیا بیاد. به امید روزی که عزیزم  خانه تکانی بکنه و خودش را واسه یک شروع نو و تازه آماده کنه و بیاد و بشه هم زبون مامان و بابایی.     1391/12/12 &A&L ...
2 ارديبهشت 1392

روز عشق و ورود یک عشق کوچولو به کلبه عشق

عشق مامان و بابا امروز  روز عشقه اما روز عشق امسال من وبابایی با سالهای قبل خیلی فرق داره چون امسال من همزمان با روز عشق یه عشق کوچولو و نازنازی در وجودم دارم واین عشق کوچولو 121روزه  که شده همه فکر و ذهن مامانی و بابایی وهر روز نه کمتر بلکه بیشتر عاشقت میشیم  و این را بدان وقتی به دنیا بیایی واسه مامانی دوباره عشق را پررنگتر میکنی چون همین قدر که مامانی عاشق بابایی   است یه عشق کوچولو دیگه در وجودش داره که هر روز برای به دیدار رفتن این عشق کوچولو لحظه شماری میکنه.       1391/11/24 &A&L ...
2 ارديبهشت 1392

صحبت هاب بابا اکبر با یکی یه دونه اش

عزیزبابا    بابایی براش یه عادت شده که هر موقع که از سر کار میاد باهات حرف  بزنه فکر کنم تو هم به حرفهایش عادت کردی بابایی هر موقع میخواد باهات حرف بزنه نمیدونه چی صدات کنه آخه عزیزم جنسیتت هنوز برامون مشخص نیست و نمیدونیم چی صدات بزنیم و به قول خودش باهات یواشکی حرف میزنه در صورتی که من تمام حرفهاتون را میشنوم وجودت واسه بابایی  یه امید است و خستگی کل روز بابایی با بودنت تموم میشه   بابایی هر موقع در کامپیوتر اینترنت گردی میکنه واسمون قران میگذاره خودت که میشنوی دیگه گفتن نداره ......   &A&L ...
2 ارديبهشت 1392

دومین دیدار به یاد ماندنی

عزیزم امروز  مامان نوبت دکتر داشت امروز بعداز ظهر بابا اکبر از سر کار اومد و با هم رفتیم مطب دکتر علامه بابایی به خاطراینکه ما دوتا را ببره دکترکمی  زودتر از سر کار اومد . وقتی برای دومین بار دکتر رفتیم دکتر تمام آزمایشها را چک کرد وگفت همه چیز خوبه بجز کلسیم بدنم وباید لبنیات بیشتری بخورم تا استخوان های کوچولومون به خوبی رشد کنه و بعدش برام سونوگرافی نوشت با بابایی سریع رفتیم برا سونو گرافی نوبت زدیم دکتر گفت اگه میخواهید بچه را ببینید باید شیرینی بخوری بابایی هم یه عالمه کاکائو خرید من هم همش را به زور خوردم تا بتونم تورا ببینم آخه خودت که میدونی مامانی خوراکی های  شیرین زیاد دوست نداره وهمش خداخدامیکردم که سونوگرا...
2 ارديبهشت 1392

کوفته های مامان جون خوردن داره .......

مامان جون امروز واسه مامانی یا اینکه راحت تر بگم به افتخار وجود شما قند عسل کوفته پخته بود خلاصه خودت که دیدی چقدر خوشمزه بود بعدش یه مقداری ازش را بردیم واسه مادر جون خودت که شنیدی اونها هم میگفتن چقدر خوشمزه است. عزیزم مامان جونت یه عادتی که داره اینه که هر موقع یه چیزی میپزه دوست داره که به همه تقسیم کنه و همه از اون ها بخورن و اصلا خسیسی توی وجودش نیست انشالله  که این خصلت را از مامان جون بگیری و مثل خودش باشی. گلم مامان جون خیلی خیلی دوست داره خوشا به حالت که چنین مامان جونی داری آخه واسه مامانی چیزهایی که شاید هوس کنم درست میکنه میگه شاید هوس کنی شایدم بچه مون اون تو هوس کنه. گلم نوش جونت هر چقدر دوست داری ...
2 ارديبهشت 1392

فندقی مامان یلدات مبارک

فندقی مامان   گلم شب یلدای امسال من و بابایی نسبت به  سالهای قبل یه فرقهایی داره سالهای قبل من وبابایی تنها بودیم اما امسال یه عزیزی بهمون اضافه شده که وجودش کاملا احساس میشه  امشب چند تا مهمون دیگه هم داریم عمه ناهید و بچه هاش  اونها هم امسال با ما بودند. واقعا بهمون خیلی خوش گذشت بابایی واسمون فال حافظ گرفت و  خودم و خودت مراسم شب یلدا را خیلی خوب برگزار کردیم در ضمن خیلی هم خوراکی خوردیم من و تو که فقط تخمه و شکوفه می خوردیم( نوش جونت کوچولوی من) به امید اینکه سال دیگه که شب یلدا خودت بریز و بپاش تدارکات مامانی باشی.            ...
2 ارديبهشت 1392

ترش و شیرین

  امروز به همراه بابایی رفتیم بال هایپر و از اونجا ترشی و آلبالو خشکه خریدیم همون جا یکی از دوستهام را دیدم بعدش می گفت اگه ترشی هوس میکنی بچه ات دختره حالا با این وضعیت نمیدونم دختری یا پسر؟؟؟؟ هر کدوم باشی واسم عزیزی بابایی هم بهت میگه گل پسرم و هم میگه دخمل بابا ناراحت نشو تا یه چند وقتی همینطوره تا وقتی که بریم سونوگرافی و جنسیتت معین بشه اون وقت یه اسم خوشکل برات انتخاب میکنیم و با خیال راحت صدات می زنیم . بابایی هر موقع که باهات حرف میزنه میگه اونجا داری چیکار میکنی چند تا هستین یکی یا دوتائید هر موقع که بابایی از دستم ناراحت میشه بهت میگه به محض اینکه گفتم یک لگد بزن در صورتی که اصلا هیچ تکونی نمیخوری ولی...
2 ارديبهشت 1392

گل همیشه بهارم سلام

گل همیشه بهارم فکر نکنی عزیزم که به فکرت نیستم و دور به دور میام و برات مینویسم نه عزیزدلم من هر روز به فکرتم در ضمن نمیشه هر روز را برات بنویسم منم سعی می کنم اتفاقات جدیدی که به نظرم واسه توام قشنگه را بنویسم گرچه با اومدنت هر روز زندگیم قشنگتر شده اما بد نیست یه چند تایی از اونها را هم هر دفعه برات بنویسم.  پنج شنبه صبح بابایی نرفت سر کار و با هم رفتیم آزمایشگاه کاشف تا مامانی چکاپی که دکتر نوشته بود را انجام بده بعد از آزمایش مامانی هوس آیس پک کرده بود رفتیم و بابایی واسه من که نه واسه شما کوچولو که هوسهای مامان از شما نشأت میگیره  آیس پک خرید بابایی می گفت: توی این هوای سرد چیز دیگه ای نبود که هوس کنی آیس پک هم...
2 ارديبهشت 1392