آقا پوریا دلربای ماآقا پوریا دلربای ما، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

آقا پوریا ღ جوانـــمرد کوچــــک

جوجه کوچولوی یک ماهه

آقا پوریا امروز یک ماهه شده و هر روز شیرین تر از روز قبل . یک ماه از لمس کردن وجودت می گذرد یک ماه از اولین در آغوش گرفتنت می گذرد یک ماه از اولین نگاه طنین اندازت می گذرد   جوجه کوچولوی ما یه عادت های خاصی داره : فقط با یک جغجغه آروم میشه. روزها همش خوابه و بر عکس شبها بیداره. موقعی که شبها نا آرامی میکنه و خوابش نمی بره فقط باید بابایی را محکم بغل کنه تا بخوابه. بعضی وقت ها به شکلی خاص لبهاش را غنچه میکنه .       ١٣٩٢/٥/٢٠ ...
20 مرداد 1392

کودک من

گل پسرم آدم ها یک دنیا با هم فرق دارند کوتاه،بلند،چاق،لاغر،سیاه،زرد،سفید....بچه ها روز به روز تغییر می کنندتا بزرگ شونداما یک چیز ثابت می ماند"هر مادری فرزندش را زیباترین و بهترین موجود روی زمین می داند مهم نیست که قدت چقدر است یا وزنت یا رنگ چشمانت چه رنگی است " مهم آن است که وجودت دل آدم را از عشق لبریز می کند. هر کس درباره شباهت تو به خانواده نظری داشت ،یک عده می گفتند شبیه منی،یک عده می گفتند شبیه بابا هستی اما بیشتر شبیه منی اما به هر حال تو بهترین و زیباترین موجود دنیا هستی.   زمان تولد 3/420 کیلوگرم وزن و 54 سانتی متر قد داشتی . رنگ چشم های تو مشکی و رنگ موها هم مشکی مشکی بود. اندازه دور...
19 مرداد 1392

گل پسر ده روزه

آقا پوریا ده روزه که زندگی  مامان و بابایی را از این رو به اون رو کرده و هر روز شیرین تر و عزیزتر از روز قبل میشه . ماه رمضان امسال ما نسبت به سالهای قبل خیلی خیلی تفاوت دارد و اون اینکه ما در هر افطار و سحر یه کوچولوی ناز نازی در کنارمون داریم. روزاول زندگی پوریا روز دوم زندگی پوریا روز سوم زندگی پوریا روز چهارم زندگی پوریا روز پنجم زندگی پوریا روز ششم زندگی پوریا روز هفتم زندگی پوریا روز هشتم زندگی پوریا روز نهم زندگی پوریا روز دهم زندگی پوریا ١٣٩٢/٤/٣٠ ...
19 مرداد 1392

قشنگترین روز خدا

در 20تیر پنج شنبه صبح مامان به همراه بابایی و مادر جون رفتن  بیمارستان صدوقی بعد از بستری شدن خداوند سبحان در دومین روز ماه مبارک رمضان ،ماه ضیافت الهی،  یک گل پسر دوست داشتنی را  راس ساعت  21:5 به ما هدیه داد. بعد از گذشت یکی دو ساعت، ساعت 24  کنارم بودی اون لحظه بهترین لحظه زندگی من و بابایی بود چون دیگه لحظه دیدار رسیده بود و ما دیگه صاحب فرزند شده بودیم وقتی برای اولین بار دیدمت و صدای گریه ات را شنیدم اصلا باورم نمیشد که مامان  این گل پسر تپل مپل منم . تو به این دنیا آمدی و وجود ما را تصرف کردی دنیا مال توست تویی که یک لحظه دیدن چشمهایت ،جادوی زندگیم شد. *سلام عزیزک،گل پسر دوست داش...
19 مرداد 1392