آقا پوریا دلربای ماآقا پوریا دلربای ما، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

آقا پوریا ღ جوانـــمرد کوچــــک

جوجه کوچولوی سه ماهه

سلام نی نی های ناز من سه ماهگی را تمام و یک روزه که قدم به چهار ماهگی گذاشتم یعنی هفت میلیون و هفتصد و هفتاد وشش هزار ثانیه از تولدم میگذره نمیدونید که چقدر شیطون و بلا شدم و چه کارهای جدید و با نمکی  میکنم. شیرین کاری های من ....... موقع شیر خوردن به چشمهای مامان خیره میشم. تازگی ها یک جیغهایی میزنم که نگو و نپرس. وقتی  مامان و بابا از پیشم میرند سریع متوجه میشم و گریه میکنم. وقتی بغل کسی باشم و بهم بگن بیا قایم میشم و خودمو لوس میکنم. برخلاف قبلا که یکی از دستام را میخوردم الان دوتا دست را به صورت همزمان و دیدنی میخورم. وقتی بابا اکبر واسم آواز میخونه سر...
23 مهر 1392

قصه های خاله قندون مهربون

عزیزمامان                                   هرشب قبل از خواب من یا بابایی واست لالایی یا قصه میخونیم اسم کتاب لالایی ات هم (لالاگل نسرین   ببینی خوابهای رنگین)  لالایی گفتن واسه من و بابایی دیگه عادت شبانه شده راستی یک شب هم واست کتاب قصه (قصه های خاله قندون) را خوندم امیدوارم که ازش خوشت اومده باشد عزیزم لالایی ها که بابااکبر برات میخونه را ضبط کردم بعدا که بزرگ شدی واست میگذارم تا ببینی چقدر بابایی دوست داره و واست چه کارها میکنه...
23 مهر 1392

تقدیم به بهترینهای زندگی ام

پوریا جونم مامان همیشه بیستم هر ماه، ماهگرد تولدت را روزی خاص میدونه و اون روز را کلی واسش تدارکات می چینه گل پسرم دیروز مصادف بود با ماهگرد زمینی شدنت ولی چون دیروز مریض بودی و کمی سرما خورده بودی اصلا فرصت نکردم برات جشن بگیرم.  گلم من امروز را برات اختصاص میدم و طبق گذشته برات سنگ تموم میگذارم  امشب چون بابایی سالاد ماکارونی را دوست داره واسش درست کردم اما به صورتی خاص راستی میخواستم کیک هم بپزم اما شما با مامان همکاری نکردی و کمی بی تابی میکردی انشاالله ماه دیگه.... *اینم سینی سالاد مخصوص تو و بابا اکبر* ...
21 مهر 1392

وسایل اطاق کودک ناز من

امروز مصادف با مبعث رسول اکرم وسایل سیسمونی کودکم را مادر جونش به همراه خاله ها و زن دایی و خاله های مامان آوردند. گلکم اطاقت خیلی خوشکله وسایلت این زیبایی را چندین برابر کرده هر روز میرم و وسایلت را باز و بسته میکنم و هزار دفعه قربونت میرم. عزیز دلم کم کم داری بزرگتر می شی و به این دنیا نزدیکتر میشی احساس میکنم که داری یه کم دور و برت را جمع و جور میکنی و خودت را واسه یه سفر بزرگ آماده میکنی.   *پوسترهای اطاق کودکم* 1392/3/17 &A&L ...
21 مهر 1392

سبزه عید قند عسلم

گل پسرم                                                                                   امسال عید هر چندکه به دنیا نیامده ای و هنوز درون وجود مامانی هستی اما با این حال بودنت احساس میشه و تو هم یک نفر از اعضای خانواده مامان جون  هستی امسال مام...
21 مهر 1392

کیک و کماج مادر جون

نمکی مامان                                                                       مادرجونت امروز به همراه خاله هات و زن دایی هات بعد از اذان مغرب کماج آوردند دیگه من نگم خودت که چشیدی چقدر خوشمزه بود راستی فقط برا شما کماج نیاورده بودند برا مامانی هم دو تا لباس بارداری آورده بودند از همین جا با هم یه دستت درد نکنه ویه بوس محکم برا مادرجون میفرستیم.     ١٣٩١/١٠/١١ &A&L ...
21 مهر 1392

ماهی قرمز،گل پسرکوچولوی من

بهترینم  دو سه روز دیگه بیشتر به عید وشروع سال 92 نمانده است سبزه عیدت را که مامان جون درست کرد و ماهی عیدت را هم امروز به همراه بابایی خریدیم  ماهی گل پسرم خیلی خوشکله تنگ ماهی امسال ما عوض سالهای قبل که دو تا ماهی داشت یه ماهی کوچولوی خوشکل دیگه افتخار دادن و بهشون اضافه شدن و امسال یه تنگ ماهی خاص به همراه سه تا ماهی کوچولوی قرمز داریم و خاص بودنش به خاطر اینه که ماهی کوچولوی آقا پسرم بهشون اضافه شده است.     *اگه گفتین ماهی گل پسرم کدومه؟*   1391/12/27 &A&L   ...
21 مهر 1392