جوجـه کوچــــــــــولوی شش ماهه
منه آقا پوریای ناز کوچولو شش ماهگی را تمام و تازگی ها قدم به هفتماهگی گذاشتم در این ماه خیلی کارهای جدید و غافلگیر کننده انجام میدم خیلی دوست دارم با دستهام محیط اطراف را کشف کنم در این ماه من وارد یک دوره جدید از زندگی شده ام و اینقدر بزرگ شده ام که با قاشق غذا میخورم در ضمن از این ماه به بعد باید آشپز مخصوص یعنی مامانم غذای مخصوص من را بپزد.
*شیرین کاری ها من*
تازگی ها مثل یک شاهزاده به سینه مامانم و بابااکبرم تکیه میدم و به دنیا نگاه میکنم
به راحتی غلت میخورم و در هنگام خستگی سرم را روی زمین میگذارم و استراحت میکنم
با دستهام، پاهام را نوازش میکنم و باهاشون بازی میکنم
وقتی بغل مامانی یا بابا اکبرم باشم سرم را میارم جلو و محکم خودم رابه عقب رها میکنم
وقتی مامانی و بابایی سرشون را تکون میدن منم سریع سرم را تکون میدم و اونها واسم کلی ذوق میکنند
وقتی مامانم را از دور میبینم واسش عکس العمل نشون میدم و میخوام بغلم کنه
مواقعی که حس بازی کردن داشته باشم با دستها و پاهام بازی میکنم و از خودم یه صداهایی در میارم
هر چیزی را که میبینم دوست دارم بگیرم و دستم را به طرف اون میبرم
وقتی بابایی کتابم را بهم آموزش میده مثل بچه های خوب باهاش همکاری میکنم و چشم از کتاب بر تمیدارم
با قاشق مثل آدم بزرگ ها غذا میخورم و دوست دارم قاشق را خودم به دست بگیرم
وقتی اطرافیان صحبت میکنند با چشمهام بهشون خیره میشم و خوب گوش میکنم
وقتی آقا جون نماز میخونه چشم ازش بر نمیدارم و به کارهاش توجه میکنم
وقتی فیلم یا عکسی از خودم را ببینم کلی ذوق میکنم و به خنده های خودم میخندم
خودم را واسه مامان و بابا اکبر لوس میکنم و پاهام را محکم به زمین میزنم
*اینم عکسهای شش ماهگی من*
*اینم کیکــــــــــی که شب پیش مامانم مخصوص ششمین ماهگرد تولدم پخت*
92/10/20