یک روز زیبا
جمعه من به همراه بابا اکبر و مامان و مامان جون و عمه ها همگی رفتیم پارک ،من بیشتر روز را خواب بودم اما وقتهایی را هم که بیدار بودم به درخت های بالای سرم خیره می شدم و کلی ذوق میکردم .
من به همراه بابا اکبر و مامان و منصوره عمه رفتیم شهربازی اونجا بهم خیلی خوش گذشت و از خوشحالی همینطور می خندیدم و هر دفعه ای هم کلماتی میگفتم.
راستی من امروز تنها نبودم و دو تا کوچولوی ناز دیگه هم بودند آقا یاسین نوه عمه اشرف که 10 روز از من بزرگتره و زهرا خانم نوه عمه بهجت که 15 روز از من کوچکتره.
*اینم منم به همراه زهرا خانم وآقا یاسین*
1392.7.19
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی