جوجـه کوچــــــــــولوی هشت ماهه
شیرین کاری های من
به میوه پوست گرفته شده علاقه بیشتری دارم و به خوبی تشخیص میدم و با پوسته را دوست ندارم.
هر موقع باهام بای بای میکنند من هم باهاشون همکاری میکنم و بای بای میکنم.
به خوبی تاب تاب عباسی میکنم.
موقعی که بابا اکبرم آواز میخونه منم با تمام قدرت آوازش را کامل میکنم و باهاش میخونم.
موقعی که از غذایی سیر شده باشم محکم میزنم زیر قاشق.
اصلا دوست ندارم مامانم از پیشم بره و اگه دو قدم ازم دور شد گریه میکنم.
هر موقع مامان یا بابایی بگن پوریا بیا بغلم سریع میخوام برم بغلشون.
از اسباب بازی های تکراری اصلا خوشم نمیاد و نسبت به وسایل جدید عکس العمل نشون میدم.
وقتی چیزی را دوست داشته باشم و ازم بگیرن داد و بیدادی راه می اندازم که نگو و نپرس.
خدا نکنه ببینم کسی داره نماز میخونه میرم و جانمازش را به هم میریزم.
وقتی چیزی را با دستم نتونم بردارم با پاهام میگیرم و به دستم میدم.
موقعی که مامان میخواد دارو بریزه توی دماغم خودم را به حالت آماده باش میگیرم.
*اینم گلچینی از عکسهای هشت ماهگی من *
*اینم کاراملی که مامانم مخصوص هشتمیــــــــن ماهگرد تولدم درست کرد*