جوجه کــــــــــوچولوی ده ماهه
وای خدای من اصلا باورم نمیشه که قدم به ده ماهگی گذاشتم و ماههای زندگی ام دو رقمی شده اند و دو ماه دیگه یک ساله میشم چقدر شیطون و بلا شده ام در این ماه شیرین کاری های زیادی انجام میدم و با این کارهام دلبری میکنم و اصلا مامانی را بیکار نمیگذارم چون همش سرگرم منه و منم واسش خودم را کلی لوس میکنم...
شیرین کاری های من...
وقتی بهم میگن پوریا را نشون بده عکسم را نشون میدم.
وقتی سر سفره نشسته ام دو تا دستهام را بالا میارم و خدا را شکر میکنم.
بابا اکبر را صدا میزنم و میگم اپر.
کنترل را به طرف تلویزیون میگیرم و میخوام روشن کنم.
با موبایل الو میکنم.
به محض شنیدن آهنگ نانای میکنم اونم به حالتی بسیار زیبا.
کلاغ پر میکنم.
دستم را بلند میکنم یعنی دارم سلام میکنم.
*اینجا با خانواده مامان جون رفته بودیم کنار رودخونه*
*اینجا دارم الو میکنم *
*اینجا دارم خدا را شکر میکنم *
*اینم کیکی که مامانم مخصوص دهمــــــــــــین ماهگرد تولدم پخت*