یکی یه دونه مامان سلام

 بهترین بهترینها

امروز به همراه بابایی و مامان جون و عمه ناهیدت رفتیم امام زاده محسن توی مسیر مامان جون به عمه ناهید گفت که خداوند تو را بهمون هدیه داده عمه ناهید به قدری خوشحال شد که توی راه هنگام رانندگی بابایی را یه بوس آبدار کرد عمه اونقدر خوشحال بود که اصلا نمی دونست  چه جوری خوشحالی اش را نشون بدهد .بعدش که اومدیم خونه عمه می گفت من میتونم با نخ و سوزن بفهمم بچتون چیه بعد که  با نخ و سوزن انجام داد گفت بچه اولتون دختر و بچه بعدی هم پسر حالا حقیقت راست یا دروغ بودن این کار را نمیدونم اما به قول بابایی جنسیتش برامون فرق نمیکنه که چی باشی دختر یا پسر فقط سالم سالم باشی برامون کافیه.گلم بابایی اینقدر ازآمدنت خوشحاله که نگو ونپرس داره کم کم بهت حسودیم میشه چون بابایی به تو خیلی خیلی ابراز احساسات میکنه.

شیطون بلا اینقدر برام عزیز شده ای که یه ثانیه هم از فکرم بیرون نمیری و هر موقع یه کم وقت پیدا کنم برات مینویسم امیدوارم این نوشته هام در آینده که بزرگ شدی برات خوشحال کننده باشد راستی به وجود آمدنت یا اینکه ساده تر بگویم خداوند زمانی هدیه اش را به ما داد که نزدیک ماه محرم است و فردا روز اول ماه محرم است و به این اتفاق افتخار میکنم چون بچه ام از زمانی که در وجودم هست وجودش با مهر ومحبت امام حسین آمیخته میشه و از همین الان محبت اهل بیت درون قلبش قرار میگیره راستی بابایی یکی از مداح های امام حسینه و هر سال که دسته های عزاداری را راه اندازی میکنند بابایی یکی از مداح هااست وبه نظر مامانی صداش حرف نداره و بعدا که خودت اومدی توهم یکی از طرفدارهای صدای بابایی میشی.

نفسم سه چهار روز دیگه قراره بریم دکتر و برات پرونده تشکیل بدهیم من و بابایی تصمیم داریم که بریم پیش دکتر علامه همون دکتری که زهرا و مبینا پیشش به دنیا اومدن دکترت خیلی دکتر خوبیه راستی خانم علامه سید هم هست و به نظرمن به  دنیا اومدنت به دست یک سید خدا پرخیر و برکت می تونه باشه.

25/8/1391

  &A&L