آقا پوریا دلربای ماآقا پوریا دلربای ما، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

آقا پوریا ღ جوانـــمرد کوچــــک

اولین های پوریا جون

تو شگفت انگیزی ،هر روز یک کار جدیدی انجام می دهی انگار هر ساعت بزرگ تر می شوی هر حرکت تو هیجان زده ام می کند عزیز من مثل یک فیلسوف دارد دنیا را کشف می کند ،تو داری دنیا را کشف می کنی همین است که با هر حرکت تو ،به خاطر داشتنت خدا را شکر می کنم. 1392/4/21:اولین جایی که رفتی خونه مامان جون بود که رفتی. 1392/4/21: برای اولین بار حمام کردی. 1392/5/3:  اولین مهمونی که رفتی باغ خاله  بود . 1392/5/5: برای اولین بار با چشمهات دنبال دستم می رفتی. 1392/5/6:  اولین رستوران،رستوران نیکان رفتی و  اولین مسجد،مسجد بقیه الله در چهارباغ خواجو بود که رفتی. 1392/5/8:  خونه مادر ...
11 شهريور 1392

آقا پوریا در این لحظه

  در این لحظه که دارم مینویسم گل پسرم در بغلم خوابیده و به آهنگ های عمو پورنگ که براش گذاشتم گوش میده و به مانیتور کامپیوتر خیره شده فکر کنم از وبلاگش خیلی خوشش اومده . پسرم یه کم حالش بده و سرما خورده واین وضعیتش مامان و بابایی را یه کم نگران کرده منم واسه اینکه بی تابی نکنه و آروم بشه واسش آهنگ گذاشتم فکر کنم این آهنگ ها را دوست داره چون اون موقع که هنوز به دنیا نیومده بود براش آهنگ های عمو پورنگ را می گذاشتم به خاطر همین هم الان کاملا داره گوش میده و دست و پا میزنه و هر دفعه ای هم یه لبخند میزنه.     ...
6 شهريور 1392

ماه من*امید من

اگه بیایی به این دنیا و زمینی شوی          اگه بیایی به این دنیا و زمینی شوی یک خدای خیلیییییییییی بزرگ داری که بزرگیش از بی نهایت بی نهایتتر و مهربانیش از پدر بیشتر و دلسوزی اش از مادر هم فراتر است. ا گه بیایی به این دنیا و زمینی شوی  یه بابایی گل و عزیز و یک مامان، مامانی ومهربان داری .                                                                           ...
30 مرداد 1392

آرام جانم سلام

  عزیز بابا با بایی اینقدر باهات حرف میزنه وکلی واست ذوق میکنه و بهت ابراز احساسات میکنه نکند که به حرفهاش گوش نکنی باید خوب به حرفهاش گوش کنی چون بهترین چیزی که بهت آرامش میده صحبت های بابا  اکبر با عزیز بابا است.امروز صبح هم اول ویار مامانی شروع شد اما من سعی میکنم نسبت بهش حساسیت نشون ندم وبه خاطر سلامتی ات اصلا بهش گوش نمیدم . گلم امروز مادر جون اومد خونمون و شیرینی اومدن شما کوچولو را آورده بود منم سونوگرافی که ازت گرفته بودیم نشونش دادم اینقدر برات ذوق کرد که بیا و ببین راستی بابایی چهارشنبه 1/9/1391 شبش به خاطر وجود مقدس عزیزی مثل تو برام یه شاخه گل رز خریده بود الهی قربونت برم که اومدنت به زند...
30 مرداد 1392

سیزده بدر کوچولوی ناز من

جوانمرد کوچک من 13  فروردین 92 دوران جنینی (روز طبیعت) را در صحرا       آقاجون حاج یدالله به سر برد به من که خیلی خوش گذشت چون یه گل پسر ناز باهام بود . فکر کنم تو هم با تکون خوردنهات بهم ثابت کردی که داره بهت خوش میگذره.     1392/1/13   &A&L ...
30 مرداد 1392

حرف های دل مامان و بابا

عزیزکم ،آرام باش . چشم هایت را ببند و بگذار خستگی از تنت بیرون بیاید ما به جای تو بیداریم خیالت راحت باشد عزیز جان وقتی خوابی دنیا برایت می چرخد ما هم شش دنگ حواسمان به توست از وقتی که به دنیا آمده ای با یک چشم می خوابیم و گوشمان به نفس های توست. آرام نفس بکش عزیزک ،بخواب ،خوب بخواب ما همیشه با تو هستیم و دوستت داریم.   ...
25 مرداد 1392