آقا پوریا دلربای ماآقا پوریا دلربای ما، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

آقا پوریا ღ جوانـــمرد کوچــــک

تفسیر واژه "مادر"

مادر        یک کودک ،کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: "می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: از میان بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد. اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه. اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخندی زد و گفت: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو...
20 مرداد 1392

جوجه کوچولوی یک ماهه

آقا پوریا امروز یک ماهه شده و هر روز شیرین تر از روز قبل . یک ماه از لمس کردن وجودت می گذرد یک ماه از اولین در آغوش گرفتنت می گذرد یک ماه از اولین نگاه طنین اندازت می گذرد   جوجه کوچولوی ما یه عادت های خاصی داره : فقط با یک جغجغه آروم میشه. روزها همش خوابه و بر عکس شبها بیداره. موقعی که شبها نا آرامی میکنه و خوابش نمی بره فقط باید بابایی را محکم بغل کنه تا بخوابه. بعضی وقت ها به شکلی خاص لبهاش را غنچه میکنه .       ١٣٩٢/٥/٢٠ ...
20 مرداد 1392

کودک من

گل پسرم آدم ها یک دنیا با هم فرق دارند کوتاه،بلند،چاق،لاغر،سیاه،زرد،سفید....بچه ها روز به روز تغییر می کنندتا بزرگ شونداما یک چیز ثابت می ماند"هر مادری فرزندش را زیباترین و بهترین موجود روی زمین می داند مهم نیست که قدت چقدر است یا وزنت یا رنگ چشمانت چه رنگی است " مهم آن است که وجودت دل آدم را از عشق لبریز می کند. هر کس درباره شباهت تو به خانواده نظری داشت ،یک عده می گفتند شبیه منی،یک عده می گفتند شبیه بابا هستی اما بیشتر شبیه منی اما به هر حال تو بهترین و زیباترین موجود دنیا هستی.   زمان تولد 3/420 کیلوگرم وزن و 54 سانتی متر قد داشتی . رنگ چشم های تو مشکی و رنگ موها هم مشکی مشکی بود. اندازه دور...
19 مرداد 1392

گل پسر ده روزه

آقا پوریا ده روزه که زندگی  مامان و بابایی را از این رو به اون رو کرده و هر روز شیرین تر و عزیزتر از روز قبل میشه . ماه رمضان امسال ما نسبت به سالهای قبل خیلی خیلی تفاوت دارد و اون اینکه ما در هر افطار و سحر یه کوچولوی ناز نازی در کنارمون داریم. روزاول زندگی پوریا روز دوم زندگی پوریا روز سوم زندگی پوریا روز چهارم زندگی پوریا روز پنجم زندگی پوریا روز ششم زندگی پوریا روز هفتم زندگی پوریا روز هشتم زندگی پوریا روز نهم زندگی پوریا روز دهم زندگی پوریا ١٣٩٢/٤/٣٠ ...
19 مرداد 1392

قشنگترین روز خدا

در 20تیر پنج شنبه صبح مامان به همراه بابایی و مادر جون رفتن  بیمارستان صدوقی بعد از بستری شدن خداوند سبحان در دومین روز ماه مبارک رمضان ،ماه ضیافت الهی،  یک گل پسر دوست داشتنی را  راس ساعت  21:5 به ما هدیه داد. بعد از گذشت یکی دو ساعت، ساعت 24  کنارم بودی اون لحظه بهترین لحظه زندگی من و بابایی بود چون دیگه لحظه دیدار رسیده بود و ما دیگه صاحب فرزند شده بودیم وقتی برای اولین بار دیدمت و صدای گریه ات را شنیدم اصلا باورم نمیشد که مامان  این گل پسر تپل مپل منم . تو به این دنیا آمدی و وجود ما را تصرف کردی دنیا مال توست تویی که یک لحظه دیدن چشمهایت ،جادوی زندگیم شد. *سلام عزیزک،گل پسر دوست داش...
19 مرداد 1392

من و گل پسرم در روزهای آخر

                                              باورش سخته. باور اینکه یکی توی دل آدم باشد و هی بزرگ شود فکرش را بکن  ،هر ماه بزرگتر شدی ومن عاشق این بزرگ شدنها.  هر وقت میدیدم لباسم تنگ شده ذوق میکردم که تو بزرگتر شده ای بعد وقتی که ضربه میزدی مثل  اینکه دری را بکوبی و بگویی باز کن دیگر  و من هر بار در دلم میگفتم صبر کن ،هر کاری به وقتش. ...
20 تير 1392

یک قدم مانده به دنیا

گل پسرم امشب آخرین شبیه که تو را درون خودم میتونم حس کنم و این را هم میدونم دلم واسه این روزهای قشنگ که گذشت تنگ میشه عزیزم فردا بزرگترین روز زندگی منه چون تو به این دنیا قدم میزاری                                                                            ...
20 تير 1392

تپل مپل سه ماهگی ات مبارک

  نفسم امروز سه ماهگی را تمام و وارد چهار ماهگی شدی کم کم داری بزرگ میشی ومن این بزرگ شدنت را احساس میکنم اما هنوز تکون نمیخوری و منم سعی میکنم تا اونجایی که میتونم باهات حرف بزنم الهی مامان قربونت بره که اینقدر خودت را تو دلم جا کردی و برام عزیز شدی کی میشه تکون بخوری و به هر اتفاقی واکنش نشون بدی .       ١٣٩٢/١٠/٢٤   &A&L ...
15 تير 1392